آوینا خانمآوینا خانم، تا این لحظه: 11 سال و 24 روز سن داره

عشق مامان بابا آوینا

40 روزگی

عزیزم دیروز با کمک بابایی بردمت حمام قبلش خودم حمام کردم اومدم موهامو خشک کردم بعد شما رو بردم حمام که بعداز حمام زود لباس بپوشونمت که سرما نخوری آخه من و بابایی مریضیم سرما خوردیم اونم از نوع بدجور وای عزیزم تو حمام اصلا اذیت نکردی کلی خوشت اومده بود از آب قبل از حمام با روغن زیتون کلی چربت کرده بودم بعداز حمام لوسیون به بدنت مالیدم برعکس دفعات قبل که بعداز حمام گیج خواب بودی اینبار اصلا نمیخوابیدی کم کم داره اخلاقات تغییرمیکنه   ...
31 ارديبهشت 1392

حمام

امروز واسه اولین بار خودم بردمت حمامت دادم اول خودم دوش گرفتم بعد بابایی شمارو آورد و ایستاد کمکم کرد باهم شستیمت اصلا بدقلقی نکردی ولی بعداز حمام جیغت هوا بود شیر میخواستی و خوابت میومد هربار میری حمام گیج و خسته میشی و زود خوابت میبره ...
29 ارديبهشت 1392

سال92

شبها دیگه خواب نداشتم تا دیر وقت بیدار میموندم سرکار هم دیر میرفتم واسه همین تصمیم گرفتم کار هنری بکنم که محصول کارهای شبانه شد این هفت سین   ...
28 ارديبهشت 1392

عکس های مامان قبل از زایمان

اینجا رفته بودیم واسه بله برون دختر دایی فاطمه 3ام فروردین   من وبابایی و علی رضا امیر من و دایی مهدی و خاله زهره   یه شب دایی علی اومده بود به پیشنهاد من مامان جون ساندویچ فلافل درست کرد رفتیم شام پارک وای چقد سرد بود(4ام فروردین) من و مامان جون(دیگه حوصله آرایش نداشتم خیلی ورم کرده بودم رو زمین هم نمی تونستم بشینم اینجا بابایی رفته واسه زیر پایی بیاره که بشینم روش) زن دایی معصومه  و حسین ...
28 ارديبهشت 1392

گل

این دسته دگل رو بابایی روز ده ام که رفته بودیم حمام واسمون آورده بود قربون پستونک خوردنت که پستونک اندازه تمام صورت کوچولوته جیگرم این چندتا از دسته گلهایی که واسمون آوردن ...
28 ارديبهشت 1392

سهبلا

زن دایی سهیلا کلی ذوق شما رو داره هرشب میومدن سر میزدند دایی مجید و زن دایی سهیلا ...
28 ارديبهشت 1392

متین علیرضا

دیروز ظهر رفتیم خونه مامان بزرگ کوی فرهنگیان متین و علی رضا هم بودند از توری پشبندت خوششون اومده بود نوبتی میرفتن توش میخوابیدن   شبها عادت کردی وقتی شیر میخوری تو رختخواب تو بغلم تا صبح بخوابی خیلی هم جنب و جوشت تو خواب زیاد شد و حرکت میکنی   پی نوشت:از بس شیطون شدی نمیتونم برم آرایشگاه امروز بعداز حدود 40 روز رفتم اصلاح     ...
27 ارديبهشت 1392

اهواز دومین سفر شما

واسه خرید کالسکه و روروئک رفتیم اهواز روز یکشنبه 14 ام شب رسیدیم بلافاصله رفتیم بازار مامان جون هم بود کلی گشتیم واسه وسایل ولی اونی که میخواستیم پیدا نکردیم آخه هم قیمتش واسمون مهم بود هم کیفیت شما تو بازار کلی اذیت شدید تصمیم گرفتیم صبح دوباره بیایم ولی شما بمونی خونه دایی حسن پیش مامان جون امیر علی رفتاراش مثل گیگیلیه قربونش برم حرفهاشو آهسته اهسته میزنه شب میخواستیم بخوابیم اومده بود میگفت امیرعلی:ت و م ن و دو س ت دا ری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ روبه مامانش: این م ن و دو س ت نداره!!!!!!  عشق عمه ای امیر محمد هم تب کرده بود بمیرم واسش   صبح موفق شدیم و خریدهامون کامل شد بعدازظهر هم رفتیم خونه عمو ابراهیم عمو ابراهیم به...
26 ارديبهشت 1392

آقو آقو

میخواستیم بریم آتلیه ازت عکس بگیریم آمادت کردم گذاشتمت تو کریر پیش بابایی داشتم آماده میشدم که شما شروع کردی به بازی کردن با خودت که صدای آقو آقو واسه سومین بار از خودت درآوردی چند وقت قبل هم مامان جون صبح اومده بود پیشمون داشت باهات بازی میکرد که کلی واسش خندیدی و آقو کردی قربونت برم که داری جیگر میشی    
26 ارديبهشت 1392

خریدهای بعداز بدنیا آمدن آوینا

عزیزم من و بابایی هر بار میریم خرید اول واسه شما خرید میکنیم این قرار بود آخرین لباسی باشه واست فعلا میخریم باشه ولی نشد  تقریبا فکر کنم 10فروردین رفتیم واست فلاسک آب بگیریم که از این خوشمون اومد و گرفتیم   بعداز تولدت رفتیم واست این مواد بهداشتی و کلاه و ناخن گیر را هم گرفتیم آخه اومدم ناخن هاتو بگیرم که ناخنگیر سرویست خوب نبود   قرار بود ببرمت اداره کار داشتم که روز قبلش واست کریر و سرهمی رو خریدم   میخواستیم بریم عقد دختر عمه ام سارا دو روز قبلش رفتیم لباس گرفتیم    رفتیم اهواز واسه خرید کالسکه که واست این خریدها هم انجام دادیم     پی نوشت:آخه جیگر دلم از ...
26 ارديبهشت 1392